از اين رو، بسياري از انديشمندان بر اين باورند كه موجوديت و هويت هر جامعه و تمدني از استقلال فرهنگي آن جامعه بر مي خيزد و خاستگاه استقلال در هر حوزه ديگري را بايد در استقلال فرهنگي جست. به اين معنا كه فرهنگ به عنوان ريشه و خاستگاه تمدني ، اصلي ترين نقش را در حوزه استقلال و حفظ آن در همه جنبه ها و حوزه ها دارد. اگر فرهنگي دست خوش تغييرات ژرف گردد و استقلال خود را در ميان فرهنگ هاي ديگر از دست دهد ، آن جامعه و تمدن منسوب به آن فرهنگ نيز دچار بحران هويت و فروپاشي مي شود و استقلال خود را در هر حوزه و زمينه ديگري چون نظامي ، اقتصادي ، سياسي و تمدني از دست مي دهد. ريشه اين نظريه و نگره را مي بايست در اين امر جست كه فرهنگ به عنوان مجموعه اي از انديشه ها و باورها، با روح و جان فردي و يا جمعي جامعه در ارتباط مستقيم است. انديشه و بينش انساني است كه هويت فردي و يا جمعي انسان را مي سازد و به آن معنا و مفهوم مي بخشد؛ از اين رو ، هر گونه تغيير و دگرگوني در حوزه بينش و نگرش و انديشه و باورها به سرعت تاثيرات خود را در حوزه هاي ديگر به جا مي گذارد. بنابراين استقلال فرهنگي به عنوان ضامن و حافظ استقلال سياسي و اقتصادي ونظامي عمل مي كند و تمدني را از تمدن ديگر جدا و متمايز مي سازد. اگر انسان و يا جامعه اي از نظر بينش و انديشه و فرهنگ مستقل نباشد نمي تواند مدعي استقلال در حوزه هاي ديگري شود.
قرآن هر چند كه براي همه فرهنگ ها و تمدن ها ارزش و جايگاه ارزشي خاصي را قايل است و به همه آن ها به عنوان فرآورده هاي انساني و توليدات خليفه الهي در قرارگاه زمين مي نگرد ولي ميان آن ها تفاوت ها و تمايزهاي ارزشي نيز قايل است. وقتي قرآن سخن از امت و جامعه و يا فرهنگ شاهد، نمونه و ميانه مي كند ، تفكيك ارزشي ميان فرهنگ ها و تمدن ها قايل مي شود. بنابراين ، با حفظ احترام به همه فرهنگ ها و تمدن ها ، ارزش ها و فرهنگ و تمدن البته مبتني بر اصول ارزشي اسلام يعني فرهنگ حقيقي و ناب اسلامي و قرآني را برتر از ديگري فرهنگ ها و تمدن ها بر مي شمارد. اين تفكيك ارزشي ميان فرهنگ و تمدن اسلامي (البته قرآني و ناب كه شايد در حال حاضر و گذشته آرماني بوده است) و ديگر تمدن ها از آن رو صورت مي گيرد تا فرهنگ و تمدن اسلامي قرآني به عنوان نمونه كامل و راه مستقيم سعادت دوگانه دوسرايي ارايه و سرمشق قرار گيرد و ديگر جوامع انساني دست كم در برخي از حوزه ها خود را با آن هماهنگ سازند. اين به معناي نابودي ديگر فرهنگ ها ، زبان ها و آداب و رسوم مفيد و عقلايي نيست؛ زيرا تفاوت فرهنگي و زباني و سنت هاي متفاوت خود انگيزه و خاستگاه تكامل و رشد انسان و جوامع انساني است. سخن از آن است كه نوعي اشتراك در برخي از اصول فرهنگي پديد آيد كه براي جوامع بشري مفيد و سازنده است. بنابراين سخن گفتن از استقلال فرهنگي به معناي آن نيست كه از اصول عقلايي و ارزشي و فرهنگي مفيد و سازنده ديگر جوامع بهره نگيرند؛ زيرا برخي از آداب و ارزش هاي اخلاقي در فرهنگ ها ديگر برخاسته از اصول عقلايي و بشري است كه به عنوان پيامبر باطن انساني عمل مي كند و اسلام و قرآن آن ها ( چه موجود و چه آن هايي كه پس از اين پديدار مي شوند) تاييد و امضا كرده و مي كند. همان اصول ارزشي عقلايي كه از آن در اصول فقه اسلامي به سيره عقلايي ياد مي كنند و بر آن مهر تاييد مي گذارند.
از همه اين ها گذشته اسلام و قرآن خواستار هويت يابي فرهنگي امت و جامعه اسلامي است. بر همين پايه اساس با شعار شعوربخش و هدايت گر : قولوا لا اله الا الله تفلحوا، زنجيرهاي فرهنگي و تمدني بردگي و جهل و بندگي را از دست و پا بشريت بر مي دارد ( اعراف آيه 157) . هدف از اين حركت بينشي و نگرشي آن است تا انسان را در جايگاه واقعي خود قرار دهد و فرهنگ و بينش براي رسيدن به اين مقصد و مقصود مهم ترين عامل شناخته و دانسته مي شود.
قرآن براي رسيدن به استقلال فرهنگي و هويت بخشي تمدني و جلوگيري از وابستگي ها ي فرهنگي برنامه ها و راهكارهايي را ارايه داده است كه در اين جا به بخشي از آن مي پردازيم:
1. قرآن: قران به عنوان مهم ترين عامل براي استقلال فرهنگي و تمدني اسلام شناخته و معرفي شده است؛ زيرا با قرآن به عنوان كتاب و قانون اساسي امتي كه مي بايست در درون تمدن ها و فرهنگ ها برخيزد وهويت مستقل و جداگانه بيابد اين امكان فراهم آمد تا امت اسلام شكل و هويت مستقلي پيدا كند . هر جامعه و تمدن و فرهنگي نيازمند اصولي اساسي است كه به عنوان امر ثابت از نسلي به نسل ديگر منتقل مي گرد و نسل حاضر با تلاش و كار فرهنگي مي كوشد تا آن مباني و اصول را به نسل ديگرآموزش داده و بر پايه و اساس آن تربيت كند. اين عمل را در علوم اجتماعي به جامعه پذيري ياد مي كنند. جامعه پذيري است كه موجب مي شود تا همبستگي اجتماعي و وحدت رويه و عمل در ميان نسل ها حفظ و سنت ها انتقال يابد. سنت ها و اصول اساسي هر فرهنگ مي تواند به دو شكل شفاهي و كتبي منتقل گردد. در قرآن و گزارش هاي تاريخي ما با هر دو شكل حفظ فرهنگي جوامع آشنا شده ايم . به عنوان نمونه فرهنگ يهودي به شكل كتاب از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. در اين كتاب است كه اصول اساسي و ارزش هاي بنيادين نوشته و ثبت شده است و هر نسلي به كمك و ياري آن مي تواند از روش و سنت ها و رويه هاي فرهنگي پيشينان خود مطلع شده و بر پايه آن عمل كند. اين روش از فوايد چندي برخوردار است كه از مهم ترين آن ها مي توان به پايداري و ثبات آن اشاره كرد. شكل ديگري كه اصول و سنت هاي فرهنگي به نسل ديگر منتقل مي گردد، روش شفاهي است . جامعه امي و بي سواد حجاز اين گونه اشكال فرهنگي خود را به ديگر نسل ها منتقل مي كردند. بسياري از آداب و سنت هاي مرسوم در عصر نبوي (ص) سنت ها و آدابي بود كه از ابراهيم (ع) به يادگار مانده بود و به صورت شفاهي از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شد. اين روش به جهت فقدان سنت مكتوب دچار تغييرات اساسي و گاه دگرگونه ساز مي شود. نسل هاي پسين به علت فقدان منبع معتبر و مستند نمي توانند از همانندي و يا يگانگي اصول ارزشي خود در طول نسل ها دفاع كنند؛ زيرا به علل مختلف مي تواند هر يك سنت ها تغيير شكل و ماهيت دهد.
قرآن به عنوان عامل اساسي حفظ وحدت فرهنگي و پايداري ارزش هاي فرهنگي و تمدن اسلام به خوبي توانست از اين مهم بر آيد. بنابراين قرآن در برابر دو كتاب ( يعني دو فرهنگ يهودي و مسيحي ) وحتي ديگر فرهنگ ها و تمدن هاي داراي هويت پايدار فرهنگي چون تمدن و فرهنگ ايراني و رومي عمل كرد. قرآن توانست با حضور و نقش خود استقلال فرهنگي و تمدني امت اسلامي را تضمين كند. بنابراين بايد بر اين نكته پا فشرد كه ارسال قرآن از سوي خداوند و كتابت آن به عنوان نخستين و مهم ترين عامل هويت بخشي جامعه اسلامي عمل كرده است. خداوند با اين عمل خواست تا جامعه و امت اسلامي داراي هويت مستقل و پايداري باشد كه در برابر آسيب هاي احتمالي زمان مصون بماند.
2. تجسم بخشي وحدت محوري با انتخاب مكه : يكي ديگراز راهكارهايي كه قرآن براي هويت بخشي فرهنگي و تمدني اسلام ارايه داده است ، انتخاب مكه به عنوان قبله فرهنگ و تمدن اسلامي است. براي تداوم فرهنگي و پايداري تمدني لازم است كه نوعي محور تجسمي نيز در كنار محور فرهنگي (قرآن) وجود داشته باشد. تا زماني كه امت از چنين محوريت برخوردار نباشند نمي توانند به خود شكل تمدني دهند. تجسم بخشي مفاهيم فرهنگي نياز به پديده هاي فرهنگي و مقولات تمدني است. كعبه به عنوان تجسم و نماد محوري وحدت فرهنگي و تمدني جامعه اسلامي عمل مي كند. پيش از انتخاب كعبه و مكه به عنوان قبله مسلمانان ، اين هويت به شكل معنوي وجود داشته ولي هرگز به شكل تجسمي نمود پيدا نكرده بود، اززماني كه اين قبله به عنوان محور عيني مشخص شد، امت و تمدن اسلامي از تمدن و امت مسيحي و يهودي مجزا شد.( بقره آيه 145)
3. مسجد: ديگر عامل اساسي كه براي هويت بخشي فرهنگي از سوي قرآن و پيامبر صورت گرفت، ساخت مسجد و تاكيد بر اين عنوان بود. اگر ديگر تمدن ها و فرهنگ ها داراي مشخصه اي چون كنيسه و كليسا و صومعه بودند ، اسلام براي ايجاد استقلال فرهنگي اقدام به ساخت مكاني براي عبادت به نام مسجد كرد كه از نظر شكل و شمايل و متعلقات داخلي آن بسيار فرق داشت.( لهدمت بيع ...)
4. نماز: از ديگر راهكارهايي است كه قرآن به صورت تجسمي كوشيد تا نوعي استقلال فرهنگي و تمدني را با آن سبب شود.
5. نفي تشبه و همانند با ديگران : اين راهكار براي حفظ استقلال فرهنگي و نه ايجاد آن پيشنهاد و در دستور قرار گرفت. بر نامه قرآن و اسلام اين بود كه پس از ايجاد استقلال فرهنگي با عواملي كه برخي از آن در اينجا ياد شده است ، اين استقلال را حفظ كرده و نگذارد به اشكال مختلف سست و يا از ميان برود، از اين رو دستور داد تا مسلمانان به عنوان يك امت و تمدن مستقل مي بايست از تشبه به ديگران خود داري كنند. تشبه اي كه موجب مي شود تا هويت فرهنگي و استقلال تمدني آنان از ميان برود. بنابراين هر آن چه اين استقلال فرهنگي را به مخاطره مي اندازد حرام و ممنوع گرديد كه از آن ميان تشبه و همانند سازي خود با ديگران است.( نساء آيه 89)
6. جلوگيري از تاثيرگذاري ديگران در حوزه هاي فرهنگي: از ديگر برنامه هاي قرآن و اسلام براي تداوم فرهنگي آن است كه نگذارد تا ديگران در حوزه هاي فرهنگي اعمالي را انجام و يا به دست گيرند كه تغييرات فرهنگي را پديد مي آورند و پايه استقلال فرهنگي را سست مي كنند. در آيه 17 سوره توبه از مشاركت دادن ديگران در ساخت مساجد و بناهاي ديني و فرهنگي نهي مي كند و مي فرمايد: مشركان نمي توانند و نبايد در تعمير و آباداني مساجد مشاركت داشته باشند. در دستوري ديگر مسلمانان را از اين كه در اين حوزه هاي حساس و سرنوشت سازي كه هويت فرهنگي و جمعي امت بدان وابسته است ، از ديگران بهره گيرند و آنان را حتي به عنوان مشاوران به خدمت گمارند ، نهي كرده است. اين همه تشديد و شدت عمل از آن روست كه تصرف ودسترسي ديگران به اين حوزه ها تاثيرات ژرف و مهمي را سبب مي شود و جامعه و هويت مستقل آن تهديد مي شود.( آل عمران آيه 100)
7. عدم كوتاهي در برابر ارزش ها: اگر جامعه و امت اسلامي و يا هر فرهنگي دربرابر ارزش ها و اصول خود كوتاه بيايد و به عنوان آسان گيري و تساهل و تسامح آن را زير پا گذارد ، چنين فرهنگ و جامعه اي به زودي استقلال خود را از دست مي دهد و چيزي نمي ماند تا با آن هويت خود را بنماياند. انعطاف د ربرابر اصول ارزشي امر نادرست و ضد فرهنگي است. بنابراين قرآن هر مسلماني را فردي اصول گرا به معناي پاسدار ارزش هاي اساسي مي داند. ارزش هايي كه بر پايه اصول عقلايي و يا عقلاني و يا داده هاي وحياني معتبر است مي بايست حفظ و از آن پاسداري كرد. اگر سخن از تسامح و تساهل و آسان گيري در اسلام است درباره اصول ارزشي نيست . يك مسلمان مي تواند و بايد اهل تسامح و تساهل نسبت به ديگران باشد ولي نمي تواند و نبايد در برابر اصول و ارزش ها كوتاه بيايد.( اعراف آيه 3 و نيز جاثيه آيه 19 و كافرون آيات 1 تا 5 و ممتحنه آيه 4 و 5) كوتاهي در اسلام به عنوان مداهنه و تدهين ، امري مردود و زشت شمرده شده است و اهل مداهنه نسبت به ارزش ها به مجازات سختي تهديد شده اند.( قلم آيه 9)
8. مبارزه با ارتداد : از ديگر راهكارهايي است كه براي تداوم ارزشي و استقلال فرهنگي جامعه پيشنهاد شده است. در هر جامعه و تمدن فرهنگي ، افرادي كه در حوزه قانون و سنت ها عمل نمي كنند و به زباني جامعه پذير نيستند و با نمادهاي فرهنگي و يا اصول ارزشي جامعه همراهي و هماهنگي ندارند به سختي مجازات و تنبيه مي شوند؛ زيرا اگر چنين برخوردي از سوي جامعه انجام نگيرد بنياد ارزشي جامعه و هنجارهاي آن سست و به زودي نابود مي شود. در جامعه اسلامي نيز براي حفظ ارزش ها و وحدت فرهنگي جامعه از روش فوق استفاده شده است. مساله ارتداد و تنبيهات آن را مي توان بر اين پايه و اساس تحليل و تبيين كرد. در جامعه اي كه افراد با پذيرش و وازنش هاي پياپي اركان ارزشي و سنت هاي اساسي را به بازي مي گيرند و هنجارهاي اجتماعي جامعه را با خطر مواجه مي سازند ، تنبيه و مجازات چنين افرادي براي حفظ وحدت و هم بستگي جامعه ضروري و بايسته است . بنابراين قرآن همانند ديگر جوامع بشري با مخالفان ارزش ها وسنت هاي درست و معتبر عقلاني و عقلايي به شدت مبارزه و آنان را تنبيه و مجازات مي كند.
به نظر مي رسد كه اين حكم از آن جايي كه مرتبط به حفظ جامعه و وحدت آن است در صورتي اجرايي مي شود كه موجبات سستي نهادهاي ارزشي جامعه را فراهم آورد. به اين معنا كه هر گاه فرد و يا افرادي با بازي ارتداد بخواهند اصول ارزشي جامعه و استقلال فرهنگي جامعه اسلامي را به بازي گيرند به سختي مجازات و تنبيه مي گردند ولي اگر چنين حالتي دست نداد تنها با روش هاي تعزيري و يا راهكارهاي ديگر چون طرد و تبعيد از گسترش و دامن زدن به اين گونه رفتارهاي ضد جامعه پذيري جلوگيري به عمل مي آيد. بنابراين تشخيص اين مساله به امام و دولتمردان بستگي دارد و از قوانين دولتي براي حفظ و پاسداري از ارزش هاي اساسي جامعه است.( آل عمران آيه 149 و نيز بقرة آيه 109)
اين ها نمونه هايي از راهكارهاي قرآني براي ايجاد و نيز پاسداري از استقلال فرهنگي و تمدني جامعه اسلامي است . مي توان با تفكر و تدبر در آيات ديگري از قرآن نمونه ها و راهكارهاي ديگري براي اين مساله يافت كه از آن ميان مي توان به راهكار هجرت ( عنكبوت آيه 56 و نساء آيه 97 ) اشاره كرد.